پرسش اول (رودخانه)

ساخت وبلاگ
در راه سنگی را کنار بستر رودخانه دیدم. سنگ بنظر عجیت می آمد. سنگی با ارایش خاص... به سنگ گفتم از تو محکم تر و مقاوم تر کیست؟ سنگ ترک خورد، پاسخ داد: من شکننده ام... پرسیدم چگونه؟ گفت: من شکننده ام در مقابل عشقی که مرا به سنگ تبیل کرد! برچسب‌ها: مهدی آزادی + نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۸/۱۱ساعت 3:36  توسط Mehdi Azadi  |  پرسش اول (رودخانه)...ادامه مطلب
ما را در سایت پرسش اول (رودخانه) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehdiazadi بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1396 ساعت: 22:46

شبی در خواب دیدم که خواب می بینم...

در آن خواب خواب میدیدم...

در هر خواب خواب میدیدم...

به آخرین خواب که رسیدم بیدار شدم...

من مانده بودم با خواب های بی انتهایم...

هنوز هم امید دارم شاید یک روز بیدار شوم...


برچسب‌ها: مهدی آزادی
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۸/۱۱ساعت 4:31  توسط Mehdi Azadi  | 
پرسش اول (رودخانه)...
ما را در سایت پرسش اول (رودخانه) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehdiazadi بازدید : 35 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1396 ساعت: 22:46

شبی فرشته ای مامور شد مرا عاشق کند فرشته ای با بالهای رنگین کمان آمد و مرا غرق عشق کرد. در دریای عشق محبت را یافتم و در محبت جاودانگی را... فرشته ماموریتش به پایان رسیده بود رو به من کرد و گفت: من میروم کار من به اتمام رسید... به سمتش دویدم که بالهای رنگین کمانش را بشکنم اما فرشته پرواز کرد... من عاشقانه درکمین روزی ام که دوباره اورا ببینم بی درنگ بالهایش را میشکنم که همیشه عاشق بمانم.برچسب‌ها: مهدی آزادی + نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۸/۱۱ساعت 5:15  توسط Mehdi Azadi  |  پرسش اول (رودخانه)...ادامه مطلب
ما را در سایت پرسش اول (رودخانه) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehdiazadi بازدید : 59 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1396 ساعت: 22:46

به کوهستانی مرتفع وبلند رسیدم. به کوهی که بلندترین قامت را داشت، چشم دوختم. جلو رفتم سلام کردم... کوه مهمان نوازی کرد و جواب سلامم را با صدای خودم چندین بار تکرار کرد... از کوه پرسیدم از با این قامت بلند و قدرت از تو بهتر هم هست؟ کوه پاسخ داد: در دامان خودم اسیر شده ام... پرسیدم چرا؟ اشاره ای به رشته کوها کرد و گفت آزاده نیستم! صدای باد در کوه میپیچید... کوه گفت باد از من بهتر است زیرا به همه جا آزادانه سفر میکند. باد همه جا را مینگرد و آزادانه برای خود آواز هوهو میخواند. کوه در خاموشی چنین گفت: آزاده باش...!برچسب‌ها: مهدی آزادی + نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۶/۰۸/۱۲ساعت 2:37  توسط Mehdi Azadi  |  پرسش اول (رودخانه)...ادامه مطلب
ما را در سایت پرسش اول (رودخانه) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehdiazadi بازدید : 32 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1396 ساعت: 22:46

  آسمان می درخشید... آسمان چشمک زنان به زمینی ها سلام میکرد شب،آسمان را با مشکی نقاشی کشیده بود و ستاره ها را چشمک زنان ترسیم کرده بود. از دور نور مهتاب، زیبایی خاصی به آسمان داده بود. مهتاب به آرامی در آسمان قدم میزد و با دوستانش به زمین نگاه میکرد. مهتاب خواب را برای زمینی ها صدا میکرد. نوای مهتاب، نوای دلنشین و زیبایست. نوایی که همه را به خواب دعوت میکند. نوایی با صدای سکوت. برچسب‌ها: مهدی آزادی + نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۶/۰۸/۱۲ساعت 3:22  توسط Mehdi Azadi  |  پرسش اول (رودخانه)...ادامه مطلب
ما را در سایت پرسش اول (رودخانه) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehdiazadi بازدید : 32 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1396 ساعت: 22:46

رفت و شد روزگار شیشه غمم را پر کرده است. شیشه غمم با اکسیری پرشده که شیشه را میشکند. تنها کیمیاگر درونم قلبم است که با اکسیر غم دست و پنجه نرم میکند. هر بار خواستم در شیشه اکسیر غمم را باز کنم.... اما روی شیشه غمم نوشته شده: "مرد که گریه نمی کند"  برچسب‌ها: مهدی آزادی + نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۸/۱۷ساعت 11:14  توسط Mehdi Azadi  |  پرسش اول (رودخانه)...ادامه مطلب
ما را در سایت پرسش اول (رودخانه) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehdiazadi بازدید : 61 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1396 ساعت: 22:46

چشمه ای دیدم... خنک می جوشید... خندان گریه میکرد... آرام غرش میکرد... با خوشحالی ناله میکرد... از چشمه پرسیدم چرا آرام نداری؟ چشمه اینگونه پاسخ داد: از عشقی می گریم که آرامم می کند. از دردی می نالم که خندانم میکند. درونم از تضادهاییست ، که فریادم سکوت است. برچسب‌ها: مهدی آزادی + نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۸/۱۸ساعت 0:32  توسط Mehdi Azadi  |  پرسش اول (رودخانه)...ادامه مطلب
ما را در سایت پرسش اول (رودخانه) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehdiazadi بازدید : 52 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1396 ساعت: 22:46

باد می وزید ، برگ های توی حیاط روی هم سر میخردند و فوفو میکردند. ابری بزرگ بر روی زمین سایه انداخته بود ، درختان همراه با باد میرقصیدند. صبح زیبایی بود اما آسمان غمگین به نظر میامد. خورشید در پشت ابر میتابید ، پرتو های نور در خفا نشسته پرسش اول (رودخانه)...ادامه مطلب
ما را در سایت پرسش اول (رودخانه) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehdiazadi بازدید : 52 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1396 ساعت: 1:36

در طبیعت رودخانه را در بستری پر پیچ وخم دیدم.

از رودخانه پرسیدم:

ازتو قدرتمندتر کیست؟

رودخانه از بسترش بلند شد، غرشی کرد.

پاسخ داد:

آدمی!

پرسیدم چگونه؟

درجوابم چنین گفت:

همان گونه که با یک پل از رویم رد میشوند!


برچسب‌ها: مهدی آزادی

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۸/۱۰ساعت 22:50&nbsp توسط Mehdi Azadi  | 


پرسش اول (رودخانه)...
ما را در سایت پرسش اول (رودخانه) دنبال می کنید

برچسب : رودخانه, نویسنده : mehdiazadi بازدید : 52 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1396 ساعت: 1:36